این عمل تا چه حد در ایران زیاد شده و آیا دخترها خودشان با میل و رغبت دست به این عمل میزنند یا تحت فشار خانوادهها و احتمالا تحت فشار همسر آیندهشان؟
*************
دوست داشتم گزارشم را با یک تصویر شروع کنم، تصویر دختری که با ترس و لرز در مطب یک دکتر زنان نشسته و مدام دور و برش را نگاه میکند تا مبادا آشنایی او را آنجا ببیند. منتظر است نوبت به او برسد تا با یک نخ و سوزن، پردهای روی تمام گذشتهاش بکشد و آن را برای همیشه از حالش جدا کند. اما هیچکدام از دخترانی که میتوانستند این تصویر را به من بدهند حاضر نشدند با من صحبت کنند. حق هم دارند، آنها با گذشتهشان خداحافظی کردهاند و حالا پخش صدای آنها از رادیو و یا نشر خاطراتشان در اینترنت میتواند آن گذشته را دوباره بیدار کند.
رفتم سراغ دختری که خودش این کار رانکرده و اعتقادی هم به این کار ندارد، اما در خوابگاه دانشجویی او، پر بودهاند از دخترانی که دنبال این نخ و سوزن جادویی تمام تهران را زیر پاگذاشتهاند.
به نظر مینا اکثر این دخترها خودشان به این کار اعتقادی ندارند و فقط به خاطر خانواده یا فرد مقابلشان است که دست به این کار میزنند: «خوب اعتقاد را نمیدانم چگونه میشود گفت. کسی که بخواهد ترمیم کند در واقع خودش میشود گفت آن شجاعت یا جرأت را ندارد که حالا بگوید من قبلا رابطهای داشتم و یا اینکه به هر حال اکثرا موضوع این است که بعدا برای ازدواج، فرد مقابل و خانواده او چه فکر میکنند. حالا این که خود دختر چه فکر میکند معمولا خیلی نقش ندارد».
مینا میگوید خیلی از پسرها هم به این کار اعتقاد ندارند اما به خاطر خانواده از همسر آیندهشان میخواهند که پردهی بکارتش را ترمیم کند تا کسی متوجه نشود که این دختر قبلا طبیعیترین خواستش را از یک راه نامشروع و غیرمعمول از نظر جامعهی ایران، ارضا کرده است: «شاید پسری اطلاع داشته باشد از رابطه قبلی دختر، ولی به خاطر اینکه خانودهخودش متوجه نشوند از دختر میخواهد که این کار را بکند».
ولی مگر خانوادهی پسر از این موضوع خبردار میشوند؟ اصلا مگر این مسئله یک چیز خصوصی بین دختر و پسر نیست؟
یک تصویر دیگر جلوی چشمم ظاهر میشود: تصویر اتاقی آراسته با گل و روبان و کاغذرنگی و لحافی سرخ و احتمالا یک پارچ آب خوردن و بوی اسپند و خیل زنانی که پشت در این اتاق منتظر نشستهاند تا خبر فتح داماد را بشنوند و با افتخار به باکره بودن عروس و پرقدرت بودن داماد، کلکشان جشن هفتروزهی عروسی را تمام کنند.
ولی ذهنم میگوید این تصویر حداقل متعلق به ۳۰ سال قبل است. لااقل در شهرهای بزرگ ۲۰-۳۰ سالی میشود که از این خبرها نیست. اما یک پزشک زنان مرا به دنیای واقعیت پرتاب میکند: «حتی افراد تحصیلکرده هم قبل از ازدواج، دخترها را میآورند برای معاینه پرده بکارت. خانوادهی پسر به اضافه افراد خانوادهی دختر، میآیند برای گرفتن گواهی صحت پرده بکارت».
و مینا هم حرف این خانم دکتر را تأیید میکند: «متاسفانه هنوز خانوادهها انتظار دارند که عروسی که میآورند باکره باشد و تمام آن چیزهای سنتی و افکار سنتی همچنان وجود دارد. البته مسلما از قبل کم رنگ تر شده، در این شکی نیست، مخصوصا در شهرهای بزرگی مثل تهران ولی باز هم من نمیتوانم بگویم که از بین رفته. نه از بین نرفته، شما هنوز نمیتوانید مطمئن باشید که کسی که در آینده میخواهد شریک شما باشد، خانودهاش چطوری است، فرهنگش چطوری است. در نتیجه اکثر دخترها، این مسئله را خودشان شخصا با مراجعه به پزشک حل میکنند».
دکتر مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران اما معتقد است که پسرها خودشان با این قضیه مشکل دارند و این که میگویند به خاطر خانوادهمان از دختر میخواهیم این کار را انجام دهد، حرف بیربطی است: «به خاطر خانواده حرف بی خودی است، برای اینکه الان دیگر در ایران شاید ۱۰ یا ۱۵ درصد کسانی که ازدواج میکنند قبل از ازدواج دحتر را به دکتر میبرند و معاینه میکنند. بیش از ۸۰ درصد اصلا دیگر معاینه نمیکنند. خود پسرها هستند که غر میزنند و ایراد میگیرند و آنها هستند که بعدا میگویند تو دختر نبودی و تا آخر عمر میخواهند به سر زن سرکوفت بزنند و یا اینکه بعدا از این قضیه استفاده کنند و دختر را طلاق بدهند. اصلا این حرفی که آقایان میزنند حرف غلطی است و خانواده خود آن فرد است. هیچوقت پدر و مادر نمیگویند که همسر تو دختر بود یا نبود، خود پسر است که میگوید».
مینا اما معتقد است که دخترها و پسرها اعتقادی به این کار ندارند و فقط به خاطر خانواده و اجتماع است که دست به این عمل میزنند. او میگوید: «این موضوع واقعا موضوع خندهداری است یعنی این که حالا یک نفر رابطهای داشته و حالا برای پنهان کردنش میرود دکتر خرج میکند و یک عملی انجام میدهد که واقعا مضحک است و متاسفانه حالا به خاطر فرهنگ جامعه ما ممکن است نه دختر نه پسر هیچکدام چنین عقیدهای نداشته باشند ولی به خاطر خانواده، به خاطر جامعه، به خاطر فامیل مجبورند که این کار را بکنند».
قضیه وقتی جالبتر میشود که میفهمیم اصلا پردهی بکارت از نظر پزشکی قابل ترمیم نیست و بعد از این عمل، یک پزشک ماهر یا متخصص پزشکی قانونی میتواند تشخیص دهد که این پرده ترمیمشدهاست. بنابراین انجام این عمل میتواند فقط یک «خودگول زنک» باشد: «پرده بکارت قابل ترمیم نیست چون عروق ندارد، یک بافت مخاطی است. وقتی پاره میشود دوباره نمیتواند به شکل اولش برگردد. ما کاری که میکنیم این پرده بکارت را یک مقدار تنگ میکنیم تا در نزدیکی بعدی خونریزی داشته باشد و خیلی از پردههایی هم که ترمیم شدهاند در معاینه بعدی معلوم میشود. پزشک قانونی که حتما میفهمد و گواهی نمیدهند و پزشکهای دیگر هم اگر دقت کنند معمولا جای ترمیم معلوم است. فقط مریض به این دل خوش میکند که با ازدواج بعدیش خونریزی داشته باشد، چون تنگ میشود و همان محلی که دوخته شده دوباره پاره میشود و خونریزی ایجاد میکند».
مهدی جوان دیگری است که صادقانه به من میگوید حتی اگر قضیه باکره نبودن همسر آیندهاش برای خانوادهی او مهم نباشد برای خودش خیلی مهم است. او میگوید بالاخره سنتی که او به آن احترام هم میگذارد، نمیتواند این مسئله را بپذیرد. بنابراین خود مهدی هم نمیتواند بپذیرد که همسرش باکره نباشد: «برای من یکی صددرصد این قضیه مهم است. حالا شاید این بین کشورهای دنیا مرسوم نباشد ولی خوب این چیزی که من میدانم در ایران و در شهر ما اصفهان به عنوان یک ایرانی اصفهانی و آن چیزی که ازلحاظ خانوادگی و سنت به من میگوید برایم خیلی مهم است که آن دختری که میخواهم با او ازدواج کنم قبل از من با کسی رابطه نداشته باشد».
از مهدی میپرسم برای دختری که میخواهد با تو ازدواج کند چطور؟ آیا او هم حق دارد که دربارهی گذشتهی تو بداند؟ چطور میتواند مطمئن شود که تو قبل از او با دختر دیگری رابطه نداشتی؟ مهدی میگوید: «من که این عقیده را دارم چون که میدانم خودم با کسی رابطه نخواهم داشت پس دوست دارم که همسر آینده ام هم با کسی رابطه نداشته باشد».
اما دکتر اقلیما معتقد است که تمام مردان ایرانی قبل از ازدواج حداقل یک بار رابطه جنسی را تجربه کردهاند، بنابراین نباید از همسر آیندهشان انتظار داشتهباشند که دستنخورده و باکره باشد: «مردی نیست در ایران تا موقعی که میخواهد ازدواج کند ارتباطی با زنی نداشته باشد. حالا موقعی که ازدواج میکند چگونه دلش میخواهد که آن خانم اصلا با هیچکس رابطه نداشته باشد؟ پس خودش چطور با خانمها رابطه داشته؟ اینجا مشکل، مردها، تفکر مردها و عقب ماندگی تفکر مرد ایرانی در این زمینه و خودخواهی آن مرد است».
دکتر اقلیما به مردان ایرانی که سالها خارج از کشور بوده و انواع و اقسام رابطه را تجربه کردهاند اشاره کرده و میگوید همین مرد وقتی به ایران برمیگردد و میخواهد ازدواج کند، انتظار دارد همسرش «آفتاب مهتابندیده» باشد. به نظر دکتر اقلیما مشکل اصلی، در این میان مردهای ایرانی هستند نه دخترها و نه خانوادهها: «بزرگترین مشکل در جامعه ما مردان هستند. این مردان ما در ایران اگر در خارج از کشور باشند برایشان هیچ فرقی نمیکند که با چه کسی ازدواج کنند اما وقتی وارد ایران میشوند همان آقایی که ده تا دوست زن داشته یا هزارتا کار خلاف کرده از دختر میخواهد که دختر باشد. مشکل، تربیت و فرهنگ ایرانی است و آن مرد ایرانی، مردانی که خودشان باعث میشوند پرده دختری از بین برود موقعی که ازدواج میکنند میخواهند یک دختری باکره باشد».
دکتر اقلیما میگوید این مشکل به شکل دیگری در مورد پسرهایی که در ایران زندگی میکنند هم وجود دارد. به نظر او پسرهای داخل ایران هم خیلی کم پیش میآید که با دوست دخترشان ازدواج کنند: «شاید نود درصد جوانهای ما وقتی با دختری دوست میشوند دو سال سه سال رابطه دارند و بعد که میخواهد ازدواج کنند، هیچوقت دختری را که با او دوست بودهاند نمیگیرند، میروند خواستگاری دختری که نمیشناسند. چون نمیشناسند و دوستشان نبوده میگویند خوب پس این خوب است. اما آنهایی که خودشان با آنها دوست بودهاند، رابطه داشتهاند آنها رانمیگیرند. پس این بر میگردد به تفکرات ما. نیاز به این هست که یک مرحله دیگر طی شود، یعنی ۲۰ سال ۳۰ سال دیگر بگذرد تا این تفکر و تربیتی که در فکر جوانهای ما هست عوض بشود. این دوران گذر است».
یک تصویر دیگر جلوی چشمانم ظاهر میشود. «تیم» پسر ۲۷ سالهی آلمانی، فارغالتحصیل رشتهی علوم سیاسی و از یک خانوادهی متوسط که طبق تعاریف ما از ردهبندی اجتماعی در طبقه «بافرهنگ» جا میگیرند. تیم تا ۱۶ سالگی اجازه نداشته شب بیشتر از ساعت ۱۰ بیرون از خانه بماند و اجازه نوشیدن مشروبات الکلی را هم تا ۱۸ سالگی نداشته. تا این سن، نه شب به خانهی دوست دخترش رفته و نه او را به خانه آورده.
وقتی قضیه پرده بکارت و اهمیت حیاتی آن را در ایران برای تیم توضیح میدهم، با تعجب مرا نگاه میکند وتنها یک جمله میگوید: «به هیچ وجه حاضر نیستم با یک دختر باکره ازدواج کنم چون او هیچ چیز از رابطهی جنسی نمیداند. بنابراین یا من مجبور میشوم به او یاد بدهم که اصلا برایم خوشایند نیست و یا او مجبور میشود مرا موش آزمایشگاهی خودش کند. به این ترتیب بخش مهمی از زندگیمان خراب میشود».